یارو از بندر عباس میاد بهش میگن اونجا چیکار می کردی؟
میگه:عرق!!!
تاریخ : پنج شنبه 93/11/2 | 11:56 صبح | نویسنده : محمد حسینی | نظر
اولی:از زد و خورد دیروز چیزی به گوش تو خورده؟
دومی:آره،یک سیلی محکم.
تاریخ : پنج شنبه 93/11/2 | 11:53 صبح | نویسنده : محمد حسینی | نظر
اولی:چرا رفته ای وسط رودخانه نشسته ای؟
دومی:چون می خواهم در جریان باشم!
تاریخ : چهارشنبه 93/11/1 | 7:9 عصر | نویسنده : محمد حسینی | نظر
معلم:امیر جان،با حمیر یک جمله بساز.
امیر:شما چقدر شبیه همید!
تاریخ : چهارشنبه 93/11/1 | 1:38 عصر | نویسنده : محمد حسینی | نظر
اولی:بیا یک دست شترنج بازی کنیم.
دومی:بابا!من عزادارم.
اولی:عیبی ندارد، با مهره های سیاه بازی کن!!
تاریخ : چهارشنبه 93/11/1 | 1:35 عصر | نویسنده : محمد حسینی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.